گلی 002

ساخت وبلاگ
گلی خانم خیلی اهل کتاب خوندن هست . نمیشه یک روز شب بشه و حداقل یک خط کتاب نخونده باشه . تازگی ها هم شده مشتری پر و پا قرص برنامه ی کتاب باز که تلویزیون نشون میده .دیروز که داشت برنامه را تماشا میکرد این مطلب را از کتاب " دال دوست داشتن " شنید :غم نه یک اتفاق زمانی یا حالت انسانی است که موجودی است جاندار که نفس میکشد و در کنار ما زندگی میکند . آنگاه که خسته از روزمرگی بر صندلی اتوبوس نشسته ایم یا در کنار محبوب آرمیده ایم یا در جمع شاد همراهان یک دل رها شده ایم یا پس از سرخوشی و سرمستی گعده ای شبانه پای ظرفشویی ایستاده ایم و بشقابها و لیوانها را به کف آغشته ایم و شادمان آهنگی را زمزمه میکنیم ، غم می آید ، آرام روی صندلی لبه ی تخت ، روی زمین یا پشت میز آشپزخانه می نشیند ، با شکیبی وصف ناشدنی به ما خیره میشود و آنقدر منتظر میماند تا تیزی حضورش از حباب نازک انکار ما بگذرد . اما من با خودم می اندیشم که کاش شادی را در نیندازیم با غم . شادی ، عدم وجود غم نیست . شادی کنار آمدن با غم است .حالا گلی هم داره با خودش و غمش کنار میاد و به نظر میاد موفق شده .  گلی 002...ادامه مطلب
ما را در سایت گلی 002 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atashgardoon بازدید : 131 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 13:54

گلی به عزیز گفت : امروز یه جایی یه دعایی خوندم که خیلی به دلم نشست . فکر کنم مال خواجه عبدالله انصاری باشه . عزیز خندید و گفت : ایشون که هم محله ای خودمون هستند . حالا چی بوده اون دعا ؟ گلی گوشی اش را روشن کرد و دعا رو خوند :   پروردگارا، به من آرامشی عطا فرما تا بپذيرم آنچه را كه نمي توانم تغيير دهم و شهامتی،تا تغيير دهم آنچه را که مي توانم و بينشی تا تفاوت اين دو را بدانم؛ مرا فهم ده، تا متوقع نباشم دنيا و مردم آن مطابق ميل من رفتار كنند؛ خدایا! به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ، بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بربیهودگیش، سوگوار نباشم. عزیز کمی فکر کرد و گفت : اون دوتای آخر خیلی مهمه . خدا جون اون دوتای آخر را لحاظ کن لطفا .     گلی 002...ادامه مطلب
ما را در سایت گلی 002 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atashgardoon بازدید : 116 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 22:12

گلی داشت فکر میکرد ، گاهی تقلای زیادی جواب نمیده اتفاقا باید رها کرد و صبر کرد. تا رها نکنی به دست نمی آوری اش . پس تصمیم گرفت آروم باشه و تقلای بیهوده نکنه . یادش اومد که روزی یه جایی خونده بود : کسی که دوستت دارد رهایت نمیکند و همواره راهی و بهانه ای برای برگشت پیدا خواهد کرد.

گلی 002...
ما را در سایت گلی 002 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atashgardoon بازدید : 110 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 2:46

گلی همیشه میگفت از مردن نمیترسم . مرگ مثل اینه که تو یه اتاق بخوابی و تو یه باغ بیدار بشی.

ولی یه روز وقتی فهمید مرگ بهش نزدیک تر از اونی هست که فکر میکنه ، یه کوچولو ترسید . بیشتر از درد میترسید تا مرگ و فکر کرد عزیز بعد از من چه میکنه؟ چقدر به یاد من میمونه؟ روزی چند بار اسم من میاد تو ذهنش؟

این براش مهم بود . اینکه چقدر در ذهن اطرافیانش ماندگار میشه .

گلی 002...
ما را در سایت گلی 002 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atashgardoon بازدید : 124 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:07

گلی که اومد عزیز بهش گفت نبودی دوستت زنگ زد همون که خطاط هست . گلی گفت : آخ چه خوب خیلی وقته ازش خبر نداشتم . عزیز گفت : خب چرا خودت بهش زنگ نزدی ؟ گلی گفت : وقت نکردم. عزیز خندید و گفت : وقت ندارم و نمیتونم و نشد فقط بهانه هست . یکی از ایرادهای ما آدما اینه که از دیگران خبر نمیگیریم و هزار تا بهانه میاریم بعد اگه طرف دور از جون از دنیا بره ، حتما وقتمون رو برای مراسم تشییع و ختم جور میکنیم . خب چه فایده ؟ وقتی هست برو سراغش. اگه از دوست هات خبر نگیری و احوالشون را نپرسی اون دوست فقط یه اسمه تو دفتر تلفن ات  دیگه دوست نیست. گلی 002...ادامه مطلب
ما را در سایت گلی 002 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atashgardoon بازدید : 117 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:07

امروز گلی خبر درگذشت برادر دوستش را شنید و اینکه اعضای بدنش را به چند بیمار هدیه کرده اند  فکر کرد  که : جدایی و دوری از عزیزان در هر صورت ناراحت کننده هست و گاه جانسوز . اما گاهی یه چیزایی پیش میاد که تلخی اون رو میگیره و دلت آروم میشه . مثل خاطرات شیرین اون عزیز .  مثل کسی که عزیزش را از دست داده ولی میدونه که قلبش تو سینه ی کس دیگری میزنه . گاهی هم آخرین واژه ها و آخرین مکالمه اونقدر آرامش بخش هست که میتونه تا ابد آروم نگهت داره . یا وقتی که میدونی تا همیشه کسی هست که وقتی کلافه هستی میتونی باهاش حرف بزنی و اون آرومت کنه . هرچند دور هرچند دیر . گلی 002...ادامه مطلب
ما را در سایت گلی 002 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atashgardoon بازدید : 103 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:07

گلی این متن را نوشت . در قسمت مخاطبان گوشی ، عزیز را پیدا کرد و متن را کپی کرد و دکمه ی ارسال را زد تا سر موقع باهم درباره اش صحبت کنند : زندگی بازی اینچ هاست .زندگی به چیزهای کوچولو بسته هست. درست مثل فوتبال . چون توی زندگی هم مثل فوتبال فضای بازی واسه اشتباه تنگه . منظورم اینه که یک نیمچه قدم زیادی بلند یا زیادی کوتاه بیشتر وقتها یعنی اینکه توپ را صاحب نمیشید یا توپ را به سادگی  از دست بدهید . همیشه با این چیزهای کوچولو که اینقدر مهم هستن روبه رو میشیم و توی بازی در هر لحظه ، هر دقیقه و هر ثانیه برای هر سانتی متر میجنگیم . یه اتفاقاتی توی زندگی مثل تیر خوردن می مونه . وقتی تیر میخوری تو اون لحظه درست و حسابی حالیت نمیشه چی شده و مدتی طول میکشه تا بفهمی چه بلایی سرت اومده . برگرفته از کتاب : تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره ی دنیا بداند نوشته : فردریک بکمن گلی 002...ادامه مطلب
ما را در سایت گلی 002 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atashgardoon بازدید : 125 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:07

گلی به عزیز گفت : تا حالا از ناراحت کردن کسی کیف کردی؟ عزیز گفت : وا ؟؟!! چه حرفا معلومه که نه . گلی گفت : ولی من امروز کیف کردم . دوستی دارم که در عین حال که خیلی ابراز مودت و دوستی میکنه ، به دفعات بهانه میگیره و قهر میکنه . منم همیشه منت اش را میکشیدم و قربون صدقه اش میرفتم تا آشتی کنه ولی امروز بعد از قهر ،یه کاری کردم که حسابی عصبانی بشه . اونقدر عصبانی شده که زده بلاکم کرده . منم نه تنها ناراحت نشدم بلکه دلم خنک شد و کیف کردم . فکر میکنم دوستم باید قدر دوستی من را میدونست و به جای گله و غر غر و شکایت از لحظات باهم بودن لذت میبرد . امروز بهش فهموندم که صبر آدم ها اندازه داره و دلیل نداره همیشه همه چیز یک طرفه باشه . منم بلدم عصبانی بشم . گلی 002...ادامه مطلب
ما را در سایت گلی 002 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atashgardoon بازدید : 125 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:07

گلی داشت برای دوستش تعریف میکرد : پدرم یک آدم معمولی بود . یک کارمند بازنشسته با یک زندگی متوسط خوب . وقتی که از دنیا رفت و براش ختم گرفتیم بزرگترین درس زندگی ام را در اون مجلس ختم از پدرم گرفتم . ظرف کمتر از یک ساعت بزرگترین مسجد شهر پر شد و عده ی زیادی هم سر پا ایستادند . متولی مسجد در شبستان را باز کرد و گفت : بیاید بنشینید روی زمین . بعد هم پرسید : ایشون هنرپیشه بوده؟ فقط ختم هنرپیشه ها اینقدر شلوغ میشه . گفتیم : نه ایشون یک آدم معمولی بود . یازده سال بعد عین همین اتفاق در مراسم ختم مادرم افتاد . یک زن خانه دار . کلید این داستان " مردم داری " بود . این درسی بود که من گرفتم . پدر و مادرم هرگز با کسی قهر نکردند. هرگز به کسی توهین نکردند . همیشه در مهربانی شون به روی همه باز بود . همیشه از دوستان قدیم و جدید یاد میکردند و اینطور شد که نام و یادشان در دلهای هر کسی که اونا رو میشناخت موندگار شد و مراسم ترحیم شون مثل سوپراستارها برگزار شد .   گلی 002...ادامه مطلب
ما را در سایت گلی 002 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atashgardoon بازدید : 113 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:07

زمان کم کم یادت میدهد گذشته ها گذشته ، یاد می گیری هر چه گذشته ، بگذاری توی همان گذشته بماند . یاد می گیری به عقب نگاه نکنی ..... نبودن هایی هست که آدم را زمین گیر میکند ، هیچوقت تمام نمیشود ، «بود » نمیشود ،پر نمیشود، همیشه می ماند ، فراموش نمیشود ، گلی 002...ادامه مطلب
ما را در سایت گلی 002 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atashgardoon بازدید : 97 تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1396 ساعت: 17:36